Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (1656 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Die Kauflustigen rissen sich um die Schnäppchen. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Tageshit U بهترین معامله امروز [علامت در مغازه]
Mit unserem Urlaub ist es jetzt aus [vorbei] . U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
gerne an der frischen Luft sein <idiom> U دوست داشته باشند در بیرون [هوای آزاد] بودن [اصطلاح روزمره]
Die Pfosten sollten etwa einen Meter voneinander entfernt [im Abstand von einem Meter] aufgestellt werden. U تیرها [میله ها] باید حدود یک متر فاصله ازهم قرار داشته باشند.
sich nicht dazu kriegen lassen, so zu denken wie die <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
Eines Tages möchte ich ein Pferd haben, das ganz mir gehört. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
so weit sein, dass ... U به جایی رسیده باشند که ... [به مرحله ای رسیده باشند که ...]
beste [-er oder -es] <adj.> U بهترین
Bestleistung {f} U بهترین اجرا
Aufwand {m} U تقلا
Mühe {f} U تقلا
Balgerei {f} U تقلا
Anstrengung {f} U تقلا
Hast du dich operieren lassen? U تو را عمل کردند؟
Bestzeit {f} U بهترین زمان [مسابقه]
das bisher beste Ergebnis U بهترین نتیجه تا به حال
versuchen U تقلا کردن
ringen U تقلا کردن
Anlauf {m} U کوشش [تقلا] [در آزمایشی]
strampeln U درگل تقلا کردن
zappeln U درگل تقلا کردن
erst beim zweiten Anlauf U تازه در دومین تقلا
am Ball sein <idiom> U در حال تقلا بودن
Wissenschaftler haben das fehlende Gen entdeckt. U دانشمندان ژن مفقود را شناسایی کردند.
Am letzten Dienstag habe ich mich einer Operation unterzogen. U سشنبه گذشته من را جراحی کردند.
Er wurde auf der Stelle entlassen. U او [مرد] را فورا اخراج کردند.
Es wurden ihm Fingerabdrücke abgenommen. U او [مرد] را انگشت نگاری کردند.
Die Verbrecher wurden genau unter die Lupe genommen. U جنایتکاران را بطور کامل بازجویی کردند.
Der Sprecher wurde verkabelt. U به سخنگو بلندگو دادند [وصل کردند] .
Wir ließen den Arzt kommen. U برای ما این دکتر را صدا کردند.
Vorige Woche haben sie in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Vorige Woche wurde in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
sich bemühen etwas zu tun U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
Das zerquetschte Bein musste ihm abgenommen werden. U ساق پای له شده او [مرد] را باید قطع می کردند.
Hunger ist der beste Koch. <proverb> U گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
Unsere Kinder sind alle aus dem Haus, bis auf eines [außer einem] [ausgenommen eines] . U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
Ich wollte Zelten gehen, aber die anderen waren gleich dagegen. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Nur wenige Reporter wagten das Kriegsgebiet zu betreten. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Wissenschaftler haben festgestellt, dass das weibliche Gedächtnis leistungsfähiger ist als das männliche. U دانشمندان تعیین کردند که حافظه زنها قدرتمندتر از مردها است.
Der Zugriff erfolgte gleichzeitig in ganz Europa. U ماموران پلیس در یک زمان به محل ها [منازل] در سراسر اروپا حمله کردند.
einen Kanal eingestellt haben U کانالی را گرفته باشند
der Ansicht sein, dass ... U به این عقیده باشند که ...
Wir hatten vor, quer durch die USA zu reisen, aber unsere Eltern ließen es nicht zu. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
irgendwo nichts zu suchen haben U دلیلی نباشد که در مکانی باشند
Abwaschwasser {n} U آبی که در آن ظرف شسته باشند
in keiner Beziehung zueinander stehen U هیچ رابطه ای با هم نداشته باشند
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
Abwicklung {f} U معامله
Geschäft {n} U معامله
Behandlung {f} U معامله
Verhandlung {f} U معامله
Verhandeln {n} U معامله
Handel {m} U معامله
Asylberechtigter {m} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
Ihr könnt das Geschirr ruhig stehen lassen. U شماها میتوانید بشقاب ها را بگذارید باشند.
Asylberechtigte {m} , {f} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
Meine Beine kribbelten. U ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
handeln U معامله کردن
ein faires Geschäft U معامله ای منصفانه
Geschäftsvereinbarung {f} U معامله تجارتی
eine reelle Sache U معامله ای منصفانه
Barkauf {m} U معامله نقدی
Diskontgeschäft {n} U معامله با تخفیف
Abzahlungsgeschäft {n} U معامله قسطی
Schönen Tag noch! U روز خوبی داشته باشی!
Aufkauf {m} U معامله تجاری بزرگ
Bargeschäft {n} U معامله و تجارت نقدی
Effektenhandel {m} U معامله اوراق بهادار
ein Geschäft durchziehen U معامله ای انجام دادن
ein gutes Geschäft U معامله ای [تجارتی] سودمند
Abmachung {f} U معامله [ قرارداد] [قرار]
Deal {m} U معامله [اصطلاح روزمره]
Konto {n} U حساب [معامله اقتصادی]
Geschäftsunterbrechung {f} U انقطاع در تجارت [معامله]
ein Geschäft sausen lassen U تجارتی [معامله ای] را ول کردن
Großgeschäft {n} U معامله غول اسا
sich ein grünes Mäntelchen umhängen U نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
Ich möchte mein eigenes Zuhause haben. U من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
einen Verkauf [Geschäfte] tätigen U فروشی [معامله ها] را صورت دادن
Koppelungsgeschäft {n} U معامله وابسته [پیوسته] [اقتصاد]
ein Geschäft machen U معامله ای را با موفقیت انجام دادن
Kinder haben in Nachtlokalen nichts zu suchen [nichts verloren] . U بچه ها هیچ دلیلی ندارند [بیخود می کنند] در باشگاه شب باشند.
Sie können sich auf mich verlassen. U شما می توانید به من اعتماد داشته باشید [کنید] .
Schönen Feierabend! U روز خوبی داشته باشید! [بعد از کار]
sich lohnen U ارزشش را داشته باشد [کاری را انجام دهند]
ausgeübter Beruf U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
verhandeln um etwas [Akkusativ] U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
leer ausgehen U با دست خالی [معامله ای را] ترک کردن
Jemandem ein Ultimatum stellen U به کسی آخرین پیشنهاد را دادن [در معامله ای]
Erledigen von Bankgeschäften von Hause U انجام معامله های بانکی از خانه
Homebanking {n} U انجام معامله های بانکی از خانه
Jemanden anständig behandeln U با کسی عادلانه رفتار [معامله] کردن
Man kann da keine allgemeingültigen Regeln aufstellen. U قوانینی که شسته وروفته باشند برای این نمیتوان نصب کرد.
Neuanfang {m} U شروع تازه [اشتباهات یا تخلف های قبلی را پاک کرده باشند]
jemanden von etwas abbringen U به کسی یاد بدهند [از کاری که عادت داشته] ول کند
Ich würde deine Chancen als gering einschätzen. U سنجش من این است که توشانس کمی داشته باشی.
Möchten Sie gerne eine Tasse Kaffee? U آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
Fachidiot {m} U شخصی که فقط در رشته خود تخصص داشته باشد.
jemandem etwas abgewöhnen U به کسی یاد بدهند [از کاری که عادت داشته] ول کند
verhandeln [über etwas mit Jemandem] U گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
Nahrungsmittelring {m} U گروه سفته باز در [معامله] مواد غذایی
Es ist schlechterdings alles verhandelbar. U تقریبا همه چیز قابل معامله است.
Ich glaube, daran besteht kein Zweifel. U من فکر نمی کنم که در مورد آن تردیدی وجود داشته باشد.
rechtliche Selbständigkeit {f} verbundener Unternehmen U مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
Gibt es Sonderangebote für diese Reise? U معامله باصرفه برای این سفر وجود دارد؟
fehlendes Naheverhältnis {n} U مستقل و برابر بودن طرفها [یا شرکتها] در معامله ای [اقتصاد]
das Rad noch einmal erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
das Rad neu erfinden <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
ein Ohrfeigengesicht haben U صورتی داشته باشد که آدم دوست دارد سیلی اش بزند [اصطلاح روزمره]
Wir betrachten es als große Ehre, Sie heute abend hier bei uns begrüßen zu dürfen. U این برای ما افتخار بزرگی حساب میشود که امشب شما را اینجا همراه با ما داشته باشیم.
Ich habe den Kopf so voll, dass ich mich kaum konzentrieren kann. U اینقدر ذهنم با مشکلات مشغول است که اصلآ نمی توانم تمرکز حواس داشته باشم.
aussehen wie ein [Affen] Arsch mit Ohren U شبیه به گه بودن [اصطلاح برای کسی که از او بیزار باشند ] [اصطلاح عامیانه]
Asylant {m} U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند] [اصطلاح روزمره ] [اصطلاح رسمی]
Wenn diese Prognosen auch nur annähernd stimmen, wäre das ein großer Erfolg. U اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Schwänze {f} U گروهی که [برای معامله قماری] ازطریق خرید کلی انحصار میکنند [گروه خریدار سفته باز] [بورس سهام ]
Ring {m} [spekulative Aufkäufergruppe] [Börse] U گروهی که انحصار میکنند [برای معامله قماری] ازطریق خرید کلی [گروه خریدار سفته باز] [بورس سهام ]
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Jemanden mit Jemandem verkuppeln U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد] [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
1...تلخ ترین حرف اینه که
1Auf deutsch richtig?: Hätten wir uns vereinbart.. Kash mishod ba ham tawafogh mikardim...
1Läuft bei dir
0آدم باید کارش را دوست داشته باشد تا احساس خستگی نکند
0خرید بهترین یو پی اس 2018
1اخرهفته خوبی داشته باشی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com